جدول جو
جدول جو

معنی شاهد کردن - جستجوی لغت در جدول جو

شاهد کردن
(خَ شُ دَ)
شاهد گرفتن. اقامۀ شهود برای امری کردن، در عبارت ذیل از کتاب اسرار التوحید، معنی جشن کردن و طعامهای شاهد ترتیب دادن و خوان طعام نام نهادن و سور کردن و نظایر آن دارد: آن روز فام شیخ بگزاردند و کار عرس بساختند و دیگر روز شاهد کردند و خرقۀ شیخ و خرقهای جمع که موافقت کرده بودند پاره کردند. (اسرارالتوحید چ بهمنیار ص 297)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ کَ دَ)
دلبری کردن. دلربائی کردن. شوخی و رعنائی کردن:
وین پری پیکران حلقه بگوش
شاهدی میکنند و جلوه گری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(خِ مَ کَ دَ)
شادان کردن. شادمان کردن. شادمانه کردن. خوشحال کردن. مسرور ساختن. سرور. مسرت. ابهاج. افراح. ایناس. تفریح:
برنده بدو گفت کای تاجور
یکی شادکن دل به ایرج نگر.
فردوسی.
نخستین نیایش به یزدان کنید
دل از داد ما شاد و خندان کنید.
فردوسی.
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی ازو یاد کرد.
فردوسی.
ناشاد مرا ای بت نو شاد مکن
نیکویی کن مرا ببد یاد مکن.
مر خصم مرا از غم من شاد مکن
از داد خدا بترس و بیداد مکن.
ارزقی.
دلم را بدلداریی شاد کن.
نظامی.
درون فروماندگان شاد کن.
سعدی (بوستان).
تار و پود عالم امکان بهم پیوسته است
عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد.
صائب.
این ناکسان که فخر بر اجداد می کنند
چون سگ به استخوان دل خود شاد میکنند.
صائب
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاهد آوردن
تصویر شاهد آوردن
مثل زدن، استشهاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایع کردن
تصویر شایع کردن
رواکنین به زبان ها انداختن فاشیدن منتشر کردن فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهدا کردن
تصویر اهدا کردن
نیوتیدن
فرهنگ لغت هوشیار
سهل کردن آسان کردن، پاک کردن خالی کردن، اطلس کردن ستردن نقش و نگار، ستردن موی، چیزی را از چیزی جدا کردن مثلا طلا را از نقره و عسل را از موم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهی کردن
تصویر راهی کردن
روانه کردن عازم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهر کردن
تصویر باهر کردن
ظاهر کردن، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشهاد کردن
تصویر اشهاد کردن
گواه گرفتن شاهد گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
(کبوتر بازی) دسته جمعی پیش رفتن دسته ای کبوتران به خط مستقیم به طوری که هر یک به یک شانه (یک پهلو) پرواز کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهدا کردن
تصویر اهدا کردن
پیشکش کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
تماشا کردن، درنگریستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
اجعل سعيدًا
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
Exhilarate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
exalter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
לרומם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
使兴奋
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
उत्साहित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
веселить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
begeistern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
звеселяти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
rozweselać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
menggembirakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
들뜨게 하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
entusiasmar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
entusiasmar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
rallegrare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
opvrolijken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
خوش کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
আনন্দিত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
ทำให้ร่าเริง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
kufurahisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
neşelendirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شاد کردن
تصویر شاد کردن
陽気にする
دیکشنری فارسی به ژاپنی